درسا نگو یه دسته گل

...

...

درسا وقتي از محل قبلي خودشان به محل جديد نقل مكان كردن دوست عزيزش مهرسا به ديدن او امد.مادرها كه از قبل قرار گذاشته بودن اول به مركز خريد بروند وبعد براي صرف ناهار به خونه درساينا و بعد از ناهار كمي استراحت به سرزمين عجايب.همه چيز خوب پيش رفت غير از اونجائيكه با همديگه دعواشون ميشد وقهر ميكردن   ...

باشگاه كودك ومادر جائي بود كه طبقه همكف زمين بازي بود وطبقه زير زمين كلاس رقص باله بود بعد از كلاس درسا بدو بدو خودش را به زمين بازي ميرساند و با دوستانش بازي ميكرد. ...

...

...

...

بعد از شروع کلاس باله سعی کردیم لباسهایش را تهیه کنیم .رنگ ومدلش را خودش انتخاب کرد.تا ٢ماه احساس کردم درسا خوب توی ورزشجلو نمیره.زمانیکه بچه ها باله میرقصیدن با دو تا از مادرها عیاق شده بودم(مامان النا)( مامان ملیسا)اونا هم همین نظرو داشتن تصمیم گرفتیم بچه ها رو روزهای فرد بیاریم که تعریف مربی شو خیلی شنیده بودیم.این کارو کردیم در عرض یکماه شاهد رشد حرکات اونها شدیم. ولی افسوس که ما از اون محله رفتیم و من هنوز کلاس باله برای درسا نیافتم٠ 

از تایخ ٢٢/٣/٩١ درسا را کلاس باله ثبت نام کردم و ٤روز بعد هم کلاس نقاشی ثبت نامش کردم . اخه درسا به نقاشی خیلی علاقه داشت و نقاشی ها خوبی می کشید. در ابتدا فکر میکردم او سر کلاس ها نره  ولی اشتباه کردم او کلاسهایش را دوست داشت و استقبال میکرد از رفتن.تازه این رفتن ها رو با مهرسا کوچولو شروع کرد ولی از انجائیکه اون هنوز ٣سالهشم نشده دیگه نیومد ...

دوسه روزیست که درسا به راحتی به حالت دمر میفتد و یاد گرفته سرشرو بالا نگه دارد. قبلا این کارو نمیتونست انجام بده و دهانش به زمین میخورد الان اگه گردنشو بالا میگیرد و خسته میشود صورتش را به سمت راست یا چپ میخواباند هر چند این کار را ناشیانه انجام میدهد وکنترلی ندارد.در حال حاضر او مرا در تایپ یاری میکند.     ...